...

از تولد تا مرگ … از هستی تا نیستی …

همه زندگی چیزی نیست جز دستی که می گیری

التماس تفکر

معلم سر کلاس فارسی اسم دانش آموز را صدا کرد. دانش آموز پای تخته رفت . معلم گفت : شعر بنی آدم را بخوان .

دانش آموز شروع کرد :

بنی آدم اعضای یکدیگرند … که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار … دگر عضوها را نماند قرار

به اینجا که رسید متوقف شد . معلم گفت: بقیه اش رو بخون .

دانش آموز گفت : یادم نمیاد . معلم گفت : یعنی چی ؟ این شعر ساده هم نتونستی حفظ کنی ؟!

دانش آموز گفت : آخه مشکل داشتم . مادرم مریضه و گوشه خونه افتاده . پدرم سخت کار میکنه اما مخارج درمان بالاست .من باید کارهای خونه رو انجام بدم و هوای خواهر و برادرهامو داشته باشم . ببخشید .

معلم گفت : ببخشید! همین ؟! مشکل داری که داری . باید شعرو حفظ میکردی ، مشکلات تو به من مربوط نمیشه !!!

در این لحظه دانش آموز گفت :

تو کز محنت دیگران بی غمی … نشاید که نامت نهند آدمی

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام

دست هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی ، اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی ها ! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی ، نمیدانم ! اما ایمان ، هم پای تو بزرگ شده بود …

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد

معیار ارزش انسان

قيمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مى تواند آن را به خوبى انجام دهد.

اشاره به اين که حسب و نسب، مقام و مال و پست هاى اجتماعى و رسمى هيچ کدام دليل بر ارزش انسان نيست.

ارزش واقعى انسان را کارهاى مهمى تشکيل مى دهد که از عهده آن بر مى آيد. جراحى بسيار ماهر، معلمى شايسته، شاعرى توانا، نويسنده اى قوى و فقيهى ماهر که مى تواند مردم را به احکام الهى آشنا سازد ارزش آنها به قدر همان کارى است که به خوبى از عهده آن بر مى آيند.

نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم کسانى قيمت و ارزش دارند که اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند.

شرح حکمت 81

برهان ما را از آتش

اى دوست آنکس که دوستى ندارد

اى طبیب آن کس که طبیبى ندارد

اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد

اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد

اى رفیق آن کس که رفیق ندارد

اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد

اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد

اى مونس آنکس که مونسى ندارد

اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده اى ندارد

اى همدم آن کس که همدمى ندارد منزهى تو

اى که نیست معبودى جز تو فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش