التماس تفکر

معلم سر کلاس فارسی اسم دانش آموز را صدا کرد. دانش آموز پای تخته رفت . معلم گفت : شعر بنی آدم را بخوان .

دانش آموز شروع کرد :

بنی آدم اعضای یکدیگرند … که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار … دگر عضوها را نماند قرار

به اینجا که رسید متوقف شد . معلم گفت: بقیه اش رو بخون .

دانش آموز گفت : یادم نمیاد . معلم گفت : یعنی چی ؟ این شعر ساده هم نتونستی حفظ کنی ؟!

دانش آموز گفت : آخه مشکل داشتم . مادرم مریضه و گوشه خونه افتاده . پدرم سخت کار میکنه اما مخارج درمان بالاست .من باید کارهای خونه رو انجام بدم و هوای خواهر و برادرهامو داشته باشم . ببخشید .

معلم گفت : ببخشید! همین ؟! مشکل داری که داری . باید شعرو حفظ میکردی ، مشکلات تو به من مربوط نمیشه !!!

در این لحظه دانش آموز گفت :

تو کز محنت دیگران بی غمی … نشاید که نامت نهند آدمی

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.