عید قربان...
بندگی کن تا که سلطانت کنند … تن رها کن تا همه جانت کنند
خوی حیوانی سزاوار تو نیست … ترک این خو کن که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم مخواه … درد پیدا کن که درمانت کنند
بنده ی شیطانی و داری امید … که ستایش همچو یزدانت کنند؟!
سوی حق نارفته چون داری طمع؟ … همسر موسی بن عمرانت کنن
شکر و تسلیم سليمانیت کو؟ … ای که می خواهی سلیمانت کنند
از چَهِ شهوت، قدم بیرون گذار … تا عزیز مصر و کنعانت کنند
بگذر از فرزند و مال و جان خویش … تا خلیل الله دورانت کنند
سر بنه در کف برو در کوی دوست … تا چو اسماعیل قربانت کنند
در ضلالت مانده ای چون سامری … آرزو داری که لقمانت کنند
چشم لاهوتی اگر داری بیا … تا به بزم قرب مهمانت کنند
چون علی در عالم مردانگی … فرد شو تا شاه مردانت کنند
همچو سلمان در مسلمانی بکوش … ای مسلمان تا که سلمانت کنند
تا توانی در گلستان جهان … خار شو تا گل به دامانت کنند
همچو خاک افتادگی کن پیش از آن … که به زیر خاک پنهانت کنند
خوانده ای گر تو یحب الصابرین … صبر کن تا از محبانت کنند
با یتیمان مهربانی پیشه کن … تا پس از تو با یتیمانت کنند
همچو ذاکر ذکر حق کن روز و شب … تا مگر از اهل ایمانت کنند
کلیات خزائن الاشعار، ص ۲۸
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قاصدک در 1393/07/12 ساعت 08:42:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/07/12 @ 10:03:27 ب.ظ
S A N A [عضو]
بر پیکر عالم وجود جان آمد / صد شگر که امتحان به پایان آمد / از لطف خداوند خلیل الرحمن / عید بزرگی به نام قربان آمد
سلام، و زیبا و پر محتوایی دارید.
موفق و موید باشید.
womwn.womenhc.com